روز نوشته های ما

یه سری مطلب بی سر و ته و پا در هوا

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

تعادل

 من نمیدونم به چه زبونی باید بگم! این زندگی ای نیست که من میخوام:(


ولی مشکل اینجاست که نمیدونم چجور زندگی ای میخوام... یعنی کاملا هم خلاف میلم نیست، مثلا من دوست دارم بخشی از زندگیم آکادمیک بمونه همچنان، ولی در کنارش دلم میخواد به ورزش و ویولنم هم برسم.. وقت داشته باشم که بشینم لاک بزنم و عکس دامن تو پینترست نگاه کنم:) یه روزایی هر چقدر خواستم ویدیوی پارکور تماشا کنم، و شاید یه روز برم که یاد بگیرم کیک بپزم:)

ولی در عین حال میدونم اینکه وظیفه ای در زندگیم جریان نداشته باشه ناامیدم میکنه، وظیفه ای که برام چیز های جدیدی به همراه داشته باشه و احساس مفید بودن رو بهم بده.. این وظیفه تعریف مشخصی نداره، سعی کردم به کار های نوع دوستانه وارد بشم ولی نتونستند این نیازو رفع کنند. برای همین فعلا تنها گزینه ی دیگری که به نظرم میرسه، یعنی کار های علمی رو نمیخوام حذف کنم. اگر چه هر بار فشار یکم زیاد میشه خسته میشم و میخوام فقط رها شم، ولی این فشار باید باشه. مفیده.. حتی به عنوان شغل، وقتی فکر میکنم یک کار تحقیقاتی خیلی سخت تر از یه دولوپر شدن به نظر میاد ولی انگار برای من قابل تحمل تره. تنها سوالی که مطرحه اینه که اون تعادل لازم رو چجوری باید برقرار کنم؟:(


پ.ن. این وبلاگ برام صرفا نقش خالی کردن ذهنو داره. در حدی که حتی خودم حوصله ندارم یه دور دیگه مطالبشو بخونم و ویرایش کنم. ولی دلم میخواد یه وبلاگ خوب رو شروع کنم کم کم، که مطالبش با دقت بیشتری انتخاب شده باشند و برای خواننده ای هم شاید مفید باشند، یا حداقل طوری درد و دل کنم که بهشون احساس تنها نبودن بدم.

۳۱ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم

اختیار

راستش الان خیلی چیزها توی سرم داره می‌چرخه و حسابی تمرکزمو کم کرده. ولی یکی از بزرگ‌تریناش که بدجور درگیرم کرده همین بحث اختیاره..

ما بی‌اختیار به دنیا اومدیم. بعد بهمون یه سری اختیار دادن و یه سری اختیار دیگه رو گرفتن. بعد گفتن بزرگ شدی بیا یه سری اختیاراتتو پس بگیر. خلاصه هی دادن و گرفتن و دادن و گرفتن و ... و الان من اینجا گیج نشسته‌ام، همه چیز برام عجیبه. متوجه نمی‌شم چرا بعضی اختیار ها رو دارم و بعضی ها رو نه. فکر می‌کنم باید اختیار پوشش خودم رو داشته باشم.ولی ندارم. و فکر می‌کنم درست نیست اختیار دخالت توی خیلی مسائل شخصی و خصوصی دیگران و حتی فقط نظر دادنشون رو داشته باشم. ولی دارم. یا حتی اختیار کشتن یک آدم رو. در واقع هیچکس تلاشی نمی‌کنه قبل از اینکه من مرتکب قتل بشم جلومو بگیره!

شخصا توی زندگی تمایل شدیدی به اختیار نداشتن دارم:) یعنی خیلی خوشحال می‌شم که من هیچ اختیاری نداشته باشم روی هیچ چیزی! اگه قراره زجر بکشم هم به سخت‌ترین نحو ممکن زجر بکشم، ولی بدونم که هیچ کاری براش نمی‌تونم بکنم! از طرفی روز به روز دارم مستقل‌تر می‌شم و بیشترین چیزی که باهاش روبروام اینه که باید فکر کنم، انتخاب کنم، و مسئولیت انتخاب هام رو بپذیرم.. و این منو آزار می‌ده. وقتی باید عادت کنم به انتخاب و تصمیم و ساختن زندگیم و مسئولیت پذیری هرچه بیشتر، و ناگهان جاهایی حق انتخابم ازم سلب می‌شه که با این وضع جدید اصلا جور در نمیاد! متوجه‌ام که این دنیاست و قوانینش این هاست، و ما جوامع رو ساختیم و قوانین جوامع هم این یکی هاست، کاملا می‌فهمم و خیلی وقت ها حتی به نظر خودم هم کار درست همونه، ولی باور بفرمایید این اصلا پذیرشش رو آسون‌تر نمی‌کنه:)

۱۲ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم